چهارصد و چهل و هشتمانه

ساخت وبلاگ
خونه سرواینا پُره.همه جا صدا،همه جا آدم.هر دری رو باز میکنی یه عضو از خانواده ایکس نشسته توش.و برای دانش آموز بدبختی مثل‌من که امتحان ریاضی(لعنت الله علیه) داره این شرایط مثل جهنم بن بست میمونه. سرو بلنده میگف با هم بریم یه جایی که آدم نباشه.حالا اگه اون حس منزجرکننده‌ای که قاعدتا نباید بهش فکر میکردم رو نادیده بگیرم؛در‌واقع من با یه مرد،بهشتم نمیرم.قضیه اینه.

سخته که تایپش کنم اما مردها همیشه برام دلهره آور بودن.همیشه.در واقع هیچوقت مردِ مردِ امنی اطرافم ندیدم و میدونم که اینو هورمونای قاطی پاتیم تایپ نمیکنه.حقیقته.اگه با همون قواعد مزخرف ریاضی هم حساب کنیم هیچوقت هم نخواهم دید.البته که بد بینانس ولی من هیچ وقت خودمو تو لباس سفید و منتظر شازده اسب سفید دار ندیدم و هیچوقت پرنسس بابام نبودم و مسلمه که هیچوقت هم علاقه اونجوری به جنس مخالفم نداشتم بنابراین توقعات نجومی از طرف مقابلم نداشتم اما همیشه ریده شده بهم،و به همه اعتمادهام و خاطره هام و این حرفا.چرا؟چون ترسناکن.برای من.اونا از من قوی ترن و یه بدن لعنتی متفاوت دارن و چرخ دنده مغزشون برعکس من میچرخه.قانون،شرع،زمین و آسمون اینو داد میزنه.گوش کن...میشنوی؟البته که نه.کسی که جیغ های خفه شده رو میشنوه منم،نه تو.تو زخم نخوردی.من چرا.

سومانه...
ما را در سایت سومانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : someonemuststayhere بازدید : 55 تاريخ : سه شنبه 5 دی 1396 ساعت: 13:41